سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادب تعلیم وتربیت از دیدگاه علامه طباطبائی وآیت الله جوادی آملی 1

یکشنبه 89/2/12 4:9 عصر| ادب تعلیم وتربیت از دیدگاه علامه طباطبائی وآیت الله جوادی آملی 1 | نظر

اشاره

ادب، ظرافت فعل است و مقوم آن زیبائی و
حُسن می‌باشد. ادب خداوند در سخن گفتن و نسبت به دوستانش و نیز ادبش در مرحله
تربیت و تعلیم آنان؛ ادب انبیا نسبت به خداوند، ادبشان به عنوان مربی، در معاشرت
با مردم همگی نمونه‌های فراوانی دارند که در اینجا به بررسی آنها پرداخته می‌شود.

"ادب
خداوند در گفتار"

کنایه گویی و ادب آموزی از ویژگی‌های
بیانی قرآن است. در روایات آمده است که خدای سبحان، با حیا سخن می‌گوید: "ان
الله تعالی حی" (2. بحارالانوار، ج 47، ص200.) قرآن کریم از الفاظ قبیح و مستهجن استفاده نمی‌کند بلکه برای بیان معانی مستهجن
الفاظ کنایی را به کار می‌برد تا ادب محاوره که در هدایتگری نقش مؤثری دارد رعایت
شود از این رهگذر، مخاطبان خود را به ادب هر چه بیشتر و حیای به جا دعوت می‌کند؛‌
مثلاً برای روابط زناشویی، کلمات کنایی مثل مسّ یا رفث را به کار می‌برد. مسّ به
معنای ارتباطی است که در لمس کردن چیزی ایجاد می‌شود و رفث به معنای اظهار تمایل
به زنان است. درباره تیمم بدل از غسل نیز می‌فرماید:

"اولامستم النساء فلم تجدوا ماءً
فتیمموا صعیداً طیباً" (3[1] نساء/43.)

لمس، تعبیر کنایی از ارتباط زناشویی است
وگرنه لمس زنان، نیاز به غسل ندارد.

قرآن کریم در چنین مواردی درس حیا می‌دهد
و از کلمات کنایی استفاده می‌کند و اگر فرضاً کلمه‌ای در قرآن یافت شود که اکنون
حیثیت کنایی آن قوی نباشد،‌ به دلیل تکرار کلمه و گذشت زمان است و در زمان
استعمال،‌ تعبیری کنایی بوده است.

یکی از علت‌های تعدد واژه‌های معانی
مستهجن این است که کاربرد الفاظ کنایی و تکرار آنها پس از مدتی سبب می‌شود که آن
کلمه حالت کنایی خود را از دست بدهد. از این رو به فکر استفاده از کنایه‌ای دیگر
می‌افتند که آن هم پس از مدتی ممکن است مثل لفظ صریح شود و باید به فکر فراهم
ساختن کلمه کنایی دیگر رفت." (4. تفسیر موضوعی قرآن کریم،
آیت ‌الله جوادی، ج16، ص220.)

ادب خداوند
نسبت به دوستانش

هرگاه خداوند اراده عذاب قوم لوط را می‌فرمود
مودت ابراهیم و خلت و محبت لوط آن را برمی‌گرداند و عذاب را به تأخیر می‌انداخت. (5. بحارالانوار، ج 12، ص148.) حضرت ابراهیم که
امام لوط است (6. همان، ص 155.) با عذاب این
قوم، اندوهناک می‌گردد زیرا او اوّاه و حلیم (7. هود/ 75.) است اما شرائط به گونه‌ای می‌شود که به سبب عمل قوم لوط اشک شکایتشان به عرش می‌رسد
و خداوند اراده حتمی‌اش برعذاب استیصال تعلق می‌گیرد؛ اما ابراهیم را چه کند؟! از
سویی ادب اقتضا می‌کند اندوه دل او ابتدا به طریقی جبران شود و از سوی دیگر
ابراهیم فرزند ندارد. بشارت فرزند می‌تواند این اندوه را از دل او بزداید. اینجاست
که ادب خداوند در زیباترین صورت جلوه می‌کند، ملائکه‌ای که به صورت میهمان نزد وی
می‌آیند ابتدا بشارت فرزند به او می‌دهند آنگاه خبر عذاب هولناک قوم لوط را. به
چانه‌زنی‌‌های ابراهیم درباره‌ قوم لوط نیز چنین پاسخ داده شد که "یا ابراهیم
اعرض عن هذا". (8. هود/ 76.) امام باقر
فرمود: فلما اشتد اسف الله علی قوم لوط و قدر عذابهم و قضی ان یعوض ابراهیم من
عذاب قوم لوط بغلام علیم فیسلی به مصابه بهلاک قوم لوط. (9.
بحارالانوار، ج 12، ص 148.)

ادب خداوند
در تربیت انبیا (10. ترجمه تفسیرالمیزان، ج 6، ص 367."گفتاری پیرامون معنای
ادب".)

ادب در خصوصیاتش تابع مطلوب نهایی در
زندگی است. بنابراین ادب الهی که خدای سبحان انبیا و فرستادگانش را به آن مؤدب
نموده همان هیأت زیبایی اعمال دینی‌اش است که از غرض و غایت دین حکایت می‌کند. و
آن غرض،‌ عبودیت و بندگی است؛ البته این عبودیت در ادیان حق از جهت زیادی و کمی
دستوراتش و همچنین از جهت مراتب کمال که در آن ادیان است فرق می‌کند. بنابراین چون
هدف اسلام، سروسامان دادن به جمیع جهات زندگی انسان است و هیچیک از شؤون انسانیت
نه کم و نه زیاد نه کوچک و نه بزرگ را از قلم نینداخته، از این جهت‌،‌ سرتاپای
زندگی را دارای ادب نموده و برای هر عملی از اعمال زندگی، هیأت زیبایی ترسیم کرده
که از غایت حیات حکایت می‌کند. به گونه‌ای که مسلمان،‌ هر عملی را که انجام می‌دهد
یک‌یک،‌ حکایت از عبودیت او می‌نماید و به همین وسیله، توحید پروردگار در ظاهر و
باطنش سرایت کرده خلوص در بندگی و عبودتیش از اقوال و افعال و سایر جهات وجودیش
ظاهر می‌گردد، ظهوری که هیچ پرده‌ای نتواند آن را بپوشاند. خلاصه،‌ ادب و یا ادب
الهی نبوت همانا عمل را بر هیأت توحید انجام داده است.

نمونه‌ای
که خداوند به انبیا از باب تأدیب دستوری می‌دهد، آیات 82 تا 89 سوره انعام است که
در آن پیامبرش را به تأدیب الهی خود مؤدب نموده به پیروی از توحیدی که انبیا را ـ‌که
منزه از شرکند ـ به عمل صالح واداشت توصیه می‌فرماید: "فبهدیهم اقتده"
خدای تعالی در این آیات‌، گروهی از انبیای گرام خود را نام برده سپس خاطرنشان
ساخته که ایشان را به هدایت الهی خود اکرام نموده است. و مراد از این هدایت، تنها
توحید است به دلیل اینکه در آخر می‌فرماید:‌" و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا
یعملون" همانطوری که می‌بینند غیر از شرک،‌ منافی دیگری برای آنچه که از
هدایت روزی‌شان فرموده ذکر نکرده، پس معلوم می‌شود آنها را جز به توحید هدایت
نفرموده و این توحید است که در تمامی اعمالشان اثر کرده، زیرا می‌فرماید شرک که
امر قلبی است در اعمالشان اثر نموده باعث حبط آنها می‌شود؛ وقتی شرک چنین اثری داشته
باشد معلوم است توحید هم که منافی و ضد آن است اثر ضد آن را در عمل خواهد داشت
.