سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چون شمع

پنج شنبه 86/3/3 10:1 عصر| | نظر

هو الشهید

 امروزهم وقتی سر خاک دخترم و خانومم رفته بودم طبق روال سر خاکشان رفتن سر خاک شهدا هم یک دور  زدم ولی امروز سالگرد اتفاقی است که هر وقت خاطره ای یا مستندی از آن را می شنوم احساس غرور می کنم و یاد شهید جهان آرا که دوست صمیمی داییم بوده و اتفاقات آن روزها که داییم با او در خونین شهر داشته تو ذهن و روحم موجی ایجاد می کنه . شاید این جمله که شهیدان به مثابه نور و شمعند درآدم این احساس رو بوجود می آره که شهدا از جنس پیامبرانند و برای همین ازشون می خوام تو زندگی نورشون رو گم نکنم چون اگه پیامبر(ص) و ائمه رو درک نکردیم عاشقاشون رو درک کردیم .


اماده مصیبت باشید

دوشنبه 86/2/3 11:20 صبح| | نظر

هوالکریم

 صبر به میزان مصیبت است وهنر در حفظ صبر است و این چیزی نیست که در زمان مصیبت در انسان بوجود آید و نیاز به داشتن اعتقاد و تجربه و تربیت قبلی دارد و شبیه حضور در صحنه های ورزشی بزرگ است که اگر قبلا آماده نباشی در صحنه عمل خراب میکنی و مشکلات و مصیبت خبر هم نمی دهد و سوال اصلی این است که چگونه باید آماده بود

 امام ششم (ع): کسی که حق صبر بر بلا را ادا نکند (شکایت کند) از برگزاری شکر در نعمت محروم می­شود، همان طور که اگر کسی حق شکر را در نعمت­ها ادا نکند از صبر در بلا محروم می­شود و کسی که حق صبر و شکر را ادا نکند از مطرودین است.


وزن کلمات

سه شنبه 86/1/28 11:31 صبح| | نظر

هو الخبیر

 قبل از تصادف وقتی دخترم مریض می شد و مظلومانه در رختخواب خود می خوابید و فقط اشک می ریخت و حتی گریه نمی کرد و یا ..... به خانومم می گفتم امانت خداست و ما وظیفه خوب نگهداری از او را داریم و بقیه کارها بدست اوست و اگر روزی حتی خدا امانت خودش را پس گرفت ما باید تسلیم باشیم ولی فکر نمی کردم این کلمات اینقدر سنگین باشد که وقتی جسد دخترم را از کنار اتوبان بغل می کنم وهنوز گرم است جز فریاد یا امام زمان و.... و احساس متلاشی شدن از درون ........


انتخاب سخت

دوشنبه 86/1/27 10:37 صبح| | نظر

هوالاول

دیروز گفتم یه تصادف همه چیز رو به هم ریخت ولی تو همون معرکه اتفاقات خاصی افتاد که هر کدوم برای من ......

 یکی از اون اتفاقات وقتی بود که من جسد خانومم و دخترم و مادر خانومم را کنار هم گذاشتم و یکی از خواهرهای خانومم در آمبولانس بود و من نمی دونستم که بایدبا آمبولانس برم یا کنار اجساد بمونم.انتخاب عجیبی بود کمی روی اجساد مطهرشون خوابیدم و مردم به زور بلندم کردند رفتم تو آمبولانس دیدم کاملا سالمه پرسیدم گفتند مشکلی نیست رسیدیم بیمارستان متاسفانه مردم آنطور که باید جلوی آمبولانس راخالی نکردند . وقتی بردیمش اورژانس پیامی را پیج کردند و من ناگهان دیدم انواع دکتر وپرستار ریختند اورژانس تازه فهمیدم این یکی هم وضعش خراب است . بعضی وقتها زمان چقدر سنگین و کشدار است